باسمه تعالی
غوغا در میدان مین
علیرضا شکاری از رزمندگان و پیشکسوتان تخریبچی «لشکر ۱۰ سید الشهدا(ع)» است. او با بیان خاطراتی از چگونگی حضورش در این واحد و نحوه شهادت یکی از همرزمانش میگوید: چند روزی از عملیات «مسلمابنعقیل(ع)» گذشته بود که من به گردان تخریب «لشکر۱۰ سید الشهدا(ع)» پیوستم. آن زمان مقر گردان در پادگان «الله اکبر» در اسلام آباد غرب بود. یادم است که در آن زمان حضورم در گردان همزمان با فرماندهی شهید «حاج عبدالله نوریان» شده بود.
گویا فرمانده قبلی گردان که از اعضای شهربانی بود در ماموریتی جراحت برداشته و به عقب منتقل شده بود. اولین برخوردم با شهید «سیدمحمد زینال حسینی» بود که معاونت گردان را بر عهده داشت و میخواست ما رو درون دستهها تقسیم کند. سید من را به دستهای فرستاد که «داوود پاداشی» مسولیتش را بر عهده داشت. برای همین نخستین کسی که به من خنثیسازی مین را آموخت همین داوود بود یادم است اولین مینی هم که خنثی کردم به همراه او از نوع «پدالی روسی» بود.
چند مدتی از حضور من در گردان تخریب لشکر سپری میشد و رزمندگان تخریب در منطقه عملیاتی «مسلمابنعقیل (ع)» در حوالی شهر «سومار» مشغول مین گذاری و پاکسازی بودند تا اینکه ماموریت مینگذاری و پاکسازی میادین مین اطراف شهر «مندلی» عراق به گردان ما واگذار شد. شهادت «محمدرضا دوقوز» بر اثر انفجار مین «کوشکوبی» همه بچههای گردان را متاثر کرده بود. به دسته ما ماموریت دادند که همراه برادر «بسطام خانی» که مسولیت دسته را بر عهده گرفته بود به تپهای مشرف به شهر «مندلی» برویم. هر کدام از رزمندگان مشغول انجام کارشان شدند. توانستیم نواری از میدان مین را خنثیسازی کنیم. مینها کوشکوبی بودند و بیشترشان هم حساس شده بود. من یک دوربین ۱۱۰ کتابی داشتم و همراهم به منطقه آورده بودم تا از طبیعت و بچهها عکس بگیرم.
در آن منطقه دو یا سه عکس گرفتم. سپس برادر بسطام خانی دوربین را از من گرفت و توی جیب شلوارش گذاشت و گفت: «حواست پرت میشه و خدای نکرده اتفاقی میافته.» بسطامخانی رفت و ما هم مشغول پاکسازی مینها شدیم. چند عدد مین خنثی کردیم که ناگهان صدای انفجار مهیبی از وسط میدان مین بلند شد. سریع از میدان خارج شدیم و به سمت محل انفجار دویدیم. وقتی رسیدیم شهید «سید محمد زینال حسینی» هم آنجا بود.
شهید بسطام خانی نفر اول از راست